کد مطلب:252508 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:139

گوشه ای از فتاوی امام به پرسشهای متوکل
استفتاءات و پرسشهای متوكل از امام بسیار است، حضرت نیز آنچه صلاح می دانست منطبق با درك او و پرسندگان جواب می فرمود.



[ صفحه 251]



نمونه ای از آن اینكه:

یك مسیحی را كه با زنی مسلمان زنا كرده بود به نزد متوكل آوردند متوكل خواست تا در مورد او حد اجرا شود، مسیحی اسلام آورد، یحیی بن اكثم رئیس دیوانعالی كشور گفت: ایمان او شرك و عملش را از میان برد و حد در موردش نباید اجراء شود، برخی گفتند خیر باید سه بار حد بخورد و آن دیگری چیزی و سایرین چیزهای دیگر گفتند. مشاهده ی صحنه اختلاف آراء و فتاوی، متوكل را مجبور ساخت تا از امام هادی استفتاء به عمل آید نامه ایی به امام نگاشتند و حضرت پس از رویت نامه پاسخ داد: آن قدر باید شلاق بخورد تا بمیرد جواب امام با مخالفت شدید - یحیی بن اكثم و قضات نظامی مواجه شد و به متوكل گفتند انگیزه این فتوی را از امام سئوال كن زیرا فتوای او در هیچ كتابی و سنتی به چشم نمی خورد.

متوكل به حضرت می نویسد. فقها منكر فتوای شما و خواهان استدلال حكمی از كتاب خدا و سنت پیامبر می باشند. سبب حكم را تبیین فرمائید!

امام در پاسخ می نویسد: بسم الله الرحمن الرحیم. فلما راوا باسنا قالوا آمنا بالله وحده، و كفرنا. بما كنا به مشركین، فلم یك ینفعهم ایمانهم لما راوا باسنا:

بنام خداوند بخشنده مهربان - هنگامی كه آیات عذاب و قهر ما را می بینند، می گویند ما به خدای یكتا باور داریم و به همه عوامل و عناصر و بتهائی را كه شریك در وحدانیت خدا گرفته بودیم كافر شدیم لیكن ایمانشان به هنگام رویت عذاب ما سود بخش نخواهد بود.



[ صفحه 252]



پاسخ مستدل به محض وصول به دست متوكل موجب گردید تا خلیفه فرمان نواختن تازیانه را تا حد مرگ به مسیحی ریاكار بدهد و او را به دوزخ فرستند.

حاصل آن كه:

1- عدم میل باطنی متوكل به اجرای فتوای امام مگر پس از رجعت مجدد در استدلال و اثبات حكم فقهی از كتاب و سنت.

2- از سیاق آیه درمی یابیم كه ضمنا امام می خواهد بفهماند كه صرف لقلقه زبانی در اظهار اسلام حاكی از ایمان قلبی نبوده و موجب فرار و نجات شخص گناهكار از احكام الهی نمی گردد.

3- تحدی متوكل و به مبارزه طلبیدن امام به منظور ایجاد تنگنا و محظوریت برای آن حضرت، این است كه ابن سكیت را تحریك می كند تا از امام پرسشهای مشكلی كند كه به زعم خود امام را محكوم نمایند ولی امام پیروزمندانه از صحنه بیرون می آید آنگاه یحیی بن اكثم را تشویق می كنند او نیز سرافكنده و مأیوس به دامان ارباب خود، خلیفه بازمی گردد و متوكل را سفارش می كند كه دیگر صلاح دستگاه خلافت نیست كه بعد از این مسائلی از حضرت پرسیده شود، تخلف از این قضیه، سر و صدای علمی امام را بلند و موجب تجری و چیرگی شیعیانش خواهد بود.